توبه ی برادران یوسف
در سفر سومی که فرزندان یعقوب به محضر یوسف آمدند عرضه داشتند : ای سالار بزرگ ! قحطی سرتاسر دیار ما را فرا گرفته و تنگی معیشت خاندان ما را در زیر فشار خرد کرده ، توانایی از دست ما رفته ، پشیزی ناچیز از سرمایه همراه آورده ایم که با گندمی که می خواهیم بخریم مساوات ندارد ، تو نیکی می کن و گندمی بسیار به ما عطا کن ، خدا به نیکوکاران پاداش خواهد داد .
از شنیدن این سخن حال یوسف دگرگون شد ، و عجز و ناتوانی برادران و دودمان خود را نیارست تحمل کردن ، سخنی گفت که برای برادران غیر منتظره بود ، سخنش را با پرسشی آغاز کرد و گفت :
آیا می دانید که شما با یوسف و برادرش چه کردید و این کار از جهل و نادانی شما بود ؟! برادران از این سؤال یکه خوردند ، سالار مصر ، این قبطی بزرگ ، از کجا یوسف را می شناسد و سرگذشت وی را می داند ، برادر یوسف را از کجا شناخته ، رفتار آنها را با یوسف از کجا می داند ، رفتاری که جز برادران ده گانه هیچ کس از آن آگاهی ندارد ؟
در جواب متحیر شدند و ساعتی بیندیشیدند ، خاطرات سفرهای گذشته را به یاد آوردند ، سخنانی که از سالار مصر شنیده بودند هنوز فراموش نکرده بودند ، به ناگاه همگی پرسیدند : مگر تو یوسف هستی ؟
سالار مصر پاسخ داد : آری ، من یوسفم و این برادر من است ، خدا بر ما منّت نهاد که پس از سالیان دراز یکدیگر را ببینیم و فراق و جدایی به وصال دیدار بدل شود ، هرکس صبر کند و تقوا پیشه سازد خدایش پاداش خواهد داد و به مقصودش خواهد رسانید .
بیم و هراسی فوق العاده برادران را فرا گرفت ، و کیفر شدید انتقام یوسفی را در برابر چشم دیدند .
قدرت یوسف نامتناهی ، و ضعف آنها در سرزمین غربت نامتناهی ، و این دو نامتناهی که در برابر یکدیگر قرار گیرند معلوم است که چه خواهد شد .
برادران از نظر قانون و مذهب ابراهیم خلیل خود را مستحق کیفر دیدند ، از نظر عاطفه مستحق انتقام یوسفی دانستند ، گویا جهان بر سر ایشان فرود آمد و اضطراب و لرزه بر اندامهایشان بینداخت و قدرت سخن از آنان سلب شد ، هرچه نیرو داشتند جمع کرده به آخرین دفاع اکتفا کردند ، و آن اعتراف به گناه و تقاضای عفو و بخشش بود ، سپس گفتند : خدا تو را بر ما برتری داده و ما خطاکاریم و به انتظار پاسخ نشستند تا ببینند چه می گوید و با آنها چه خواهد کرد ؟ ولی از دهان یوسف سخنی را شنیدند که انتظار نداشتند و احتمال نمی دادند .
یوسف گفت : من از شما گذشتم ، شما سرزنش نخواهید شنید ، کیفر نخواهید دید ، انتقام نخواهم گرفت ، خدای از گناه شما بگذرد و شما را بیامرزد .
مردان خدا چنین هستند ، بخشش و بخشایش دارند ، انتقام نمی کشند ، کینه ندارند ، برای دشمن خود از خدای خود طلب آمرزش می کنند ، دل آنها آکنده از مهر و محبت بر خلق است .
یوسف که برادران را از بیم انتقام و کیفر آسوده خاطر کرد چنین فرمود : هم اکنون برخیزید و به کنعان برگردید و پیراهن مرا همراه برده بر چهره ی پدرم بیفکنید ، حضرتش بینا خواهد شد ، و خانواده هاتان را بردارید و به مصر نزد من بیاورید .
این دومین بار بود که برادران پیراهن یوسف را برای پدر می بردند ، پیراهنی که در نخستین بار ارمغان مرگ بود ، آژیر جدایی و فراق بود ، پیک بدبختی و شومی بود ، ولی این بار ارمغان حیات بود ، نوید دیدار و مژده ی وصال بود ، و پیک سعادت و خوشبختی بود .
پیراهن یوسف در آن دفعه پدر را نابینا ساخت و با بردگی پسر همراه بود ، ولی در این دفعه پدر نابینا را بینا می کند و از آزادی و سروری پسر خبر می دهد .
آن پیراهن حامل خونی دروغین بود ، این پیراهن حامل معجزه ای راستین است ، وه که میان راست و دروغ چقدر راه است !
کاروان برادران برای سومین بار خاک مصر را پشت سر گذارد و قصد سرزمین کنعان کرد .
بی سیم آسمانی ، نوید آسمانی ، درای کاروان را به گوش یعقوب پدر مقدس برسانید ، حضرتش به حاضران رو کرد و گفت :
اگر مرا در خطا نخوانید بوی یوسفم را می شنوم و در انتظار دیدارش هستم .
نزدیکانی تخطئه کردند و گفتند : هنوز یوسف را فراموش نکرده ای و در آن عشق کهن به سر می بری !
پیر آگاه دم فرو بست و پاسخی نداد ، سطح فکری مخاطبانش با این حقایق آشنا نبود .
دیری نپایید که سخن پیر آگاه درست از کار درآمد ، و کاروان بشارت به کنعان رسید و پیدا شدن یوسف را مژده داد ، و پیراهن را بر چهره ی پدر گذاردند و نابینای مقدس بینا گردید و روی به پسران کرده گفت : نگفتم که چیزهایی را من از سوی خدا می دانم که شما نمی دانید ؟ نوبت کیفر بزهکاران از سوی پدر رسید ، چون محکومیت پسران قطعی بود .
فرزندان اسراییل از پدر تقاضای عفو کردند ، و از او خواستند که از خدا در برابر گناهانشان طلب آمرزش کند .
پیر آگاه از گناهانشان درگذشت و قول داد که چنین کند و به وعده ی خود وفا کرد(1) .
آری ، فرزندان یعقوب از گناهان خود به پیشگاه حضرت حق توبه کردند و از برادر و پدر عذرخواهی نمودند ، یوسف از آنان گذشت ، یعقوب آنان را بخشید ،
و خداوند آنان را در معرض رحمت و عفو قرار داد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حسن یوسف : 64 .
منبع: توبه آغوش رحمت- استاد شیخ حسین انصاریان
***تصویر مربوط به مجسمه آمن هوتپ سوم می باشد که اخیرا کشف شده است.